از زندگانیم گله دارد جوانیم

شرمنده ی جوانی از این زندگانیم

دارم هوای صحبت یاران رفته را

یاری کن ای اجل که به یاران رسانیم

پروای پنج روز جهان کی کنم که عشق

داده نوید زندگی جاودانیم

چون یوسفم به چاه بیابان غم اسیر

وز دور مژده ی جرس کاروانیم

گوش زمین به ناله من نیست آشنا

من طایر شکسته پر آسمانیم

گیرم که آب و دانه دریغم نداشتند

چون میکنند با غم بی همزبانیم

ای لاله ی بهار جوانی که شد خزان

از داغ ماتم تو بهار جوانیم

گفتی که آتشم بنشانی، ولی چه سود

برخاستی که بر سر آتش نشانیم

شمعم گریست زار به بالین که شهریار

من نیز چون تو همدم سوز نهانیم

خواسته هایی از خدا

روی تخته سنگی نوشته شده بود

اگر جوانی عاشق شود چه کار کند

من زیر آن نوشتم باید صبر کند

برای بار دوم از آن جا عبور کردم

زیر نوشته ی من کسی نوشته بود

اگر صبر نداشته باشد باید چه کند

من هم نوشتم بمیرد بهتر است برای بار

سوم که از آنجا گذر کردم

انتظار داشتم زیر نوشته ی من نوشته ای باشد

اما زیر تخته سنگ جوان مرده ای یافتم
 

در عجبم از مردمی که :

به دنبال دنیایی هستند که روز به روز از آن ؛ دورتر

 

میشوند !!!

 

و غافلند از آخرتی که روز به روز به آن نزدیکتر



میشوند !!!

                          ( کلام امیر علیه السلام )

زندگی حکایت مرد یخ فروشی است . . .

 که وقتی از او پرسیدند همه را فروختی؟

گفت : نفروختم،

تمام شد......
 
 

بیا ببین

شعف به شهر ما زده

بیا ببین

سحر به جان شب زده

بیا ببین

تبر به روح غم زده

بیا ببین

دل ی به دریا زده ام

بیا ببین
                                                                            سکوت پیشه کرده ام

بیا ببین

شهره به پیشه ام شدم

بیا ببین

ازنفس دعای تو

من به کجا رسیده ام

بیا ببین

همین منم در طلب نگاه تو

بیا ببین

...

 

قرار با بی قراری دارد این دل

گذر بر یاد یاران دارد این دل

خدای را مدد کن بر تاب این دل

هما را خبر کن بهر این دل

که شاید شرابی نوش باید

شرابی که هوش از من بگیرد

من از من را بگیرد  . . .

        حمل و نقل سینا بار غرب تبریز                        

  0411-2863031     

0411-2863032